۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

گرسنه هستم


در چار چوب در ایستاده
به چشمانم خیره

لبخند میزند و میگوید
من تنها بودم


سرم را پائین انداختم
و رفتم ....
فکر کنم برای شام باید
غذا سفارش بدیم

۳ نظر:

ماری... گفت...

درخت را تکاندم.....دو سیب پایین افتاد....
سهمی سرخ..... شام هر شب....

ماری گفت...

من همیشه تنهام ،خیلی......باور کن.....

refurbished گفت...

خیلی باحالی...
میگم اگه اسمم سخته هرچی دوست داری صدا کن!!!
ازت ممنونم که به یاد ما بودی
موفق باشی دوست عزیزم