شهابک

۰۹ خرداد ۱۳۹۲

از پنجره

هنوز

یک دست

آویزان است

انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دل خوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنیست...

بهتر است دهان خود را ببندید و احمق به نظر برسید تا آن را باز کنید و تمامی تردیدها را از بین ببرید...

من سرخک ندارم . زمین گیر نشده ام . آسپرین کمکی نمی کند زیرا سر درد ندارم . کمر درد یا سرماخوردگی ندارم . مشکل جدی تر است ... دلم برایت تنگ شده !

خواهش میکنم توضیح بده چرا سکوت تو ...
بیشتر از هر چیز صدا به پا میکند!

پ.ن : الان سگ شدی به من چه؟

توی تاکسی از رادیو شنیدم که میگفت : .... به رویاهات فکر کن ....
به رویاهام که فکر کردم بغض گلوم رو گرفت ...